هرگز در ميان موجودات، مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده، كركس نمي شود. اين ويژگي در ميان هيچيك از مخلوقات نيست جز آدميان. [ويكتور هوگو]
عيب جامعه اين است كه همه مي خواهند آدم مهمي باشند و هيچ كس نمي خواهد فرد مفيدي باشد. [وينستون چرچيل]
تنها انقلاب خطرناك، انقلاب گرسنگان است. من از شورشهايي كه دليل آن بي ناني باشد، بيش از نبرد با يك ارتش دويست هزار نفري بيم دارم. [ناپلئون بناپارت]
در دنيا خفتگاني هستند كه بيداريشان همچون بيداري اژدها وحشتناك است. [ناپلئون بناپارت]
ديگران را همانگونه كه هستند، بپذيريد. [ديل كارنگي]
رودخانه هاي عظيم، نيروي خود را مديون جويبارهاي كوچكند. [مثل يوگوسلاوي]
كسي كه مايل است خير ديگران را تامين كند، خير خود را هم تامين كرده است. [كنفسيوس]
ما به وسيله چهار چيز با مردم در تماس هستيم. ارزش موقعيت ما از روي اين چهار چيز معلوم مي شود : آنچه انجام مي دهيم، آنچه جلوه مي كنيم، آنچه مي گوييم، آنطور كه مي گوييم. [ديل
كارنگي]
ميان آدميان چيزي نيست، جز ديوارهايي كه خود ساخته اند. [لئو نيكولايويچ تولستوي]
اخلاق، چيز ساخته شده و حاضر آماده اي نيست، بلكه ذره ذره و روز به روز، خلق و ايجاد مي گردد. [ارناليل]
کسي كه حفظ جان را مقدم بر آزادي بداند، لياقت آزادي را ندارد. [بنجامين فرانكلين]
وقتي نهال آزادي ريشه گرفت، به سرعت رشد و نمو مي كند. [جورج واشنگتن]
هرچه قفس تنگتر باشد، آزادي شيرين تر به نظر مي رسد! [مثل آلماني]
در جهان، روشنايي هايي وجود دارد كه در عميق ترين ظلمات نهانند. [گاندي]
آبادي يك كشور از روي ميزان آزاديش سنجيده مي شود، نه از روي حاصلخيزيش. [شارل دو مونتسكيو]
بزرگترين ثروت يک ملت، آزادي است. [اُرد بزرگ]
انسان در همان لحظه كه تصميم مي گيرد آزاد باشد، آزاد است. [فرانسوا ولتر]
يا به من آزادي بدهيد، يا مرگ. [پاتريک هنري]
كساني كه حاضر نيستند براي آزادي بهايي بپردازند، لياقت آزادي را ندارند. [جورج واشنگتن]
آزادي بدون دانايي به دست نمي آيد. [اُرد بزرگ]
آنكه خوشي خود را در رنج ديگران ببيند، هرگز روي خوشي را نمي بيند. [بودا]
آزادي اين نيست كه هر كس هر چه دلش خواست بكند، بلكه آزادي حقيقي قدرتي است كه شخص را مجبور به انجام وظايف خود مي كند. [مكدونالد]
آزادي چيزي است شبيه سلامتي؛ تا زماني كه اين دو را از دست ندهيم، قدرشان را نمي دانيم. [والتر]
اگر ملتي چيزي را بر آزادي ترجيح دهند، همه چيز را از دست خواهند داد. [ويليام سامرست موام]
[رالف والدو امرسون]
آزادي دريايي متلاطم و طوفاني است. مردان بزدل، آرامش استبداد را بر اين طوفان ترجيح مي دهند. [توماس جفرسون]
بايد آزادي را براي مدتي از دست داد، تا بتوان براي هميشه آن را حفظ كرد. [شارل دو مونتسكيو]
كهن است كه تصميم گرفته بود در آب نرود، مگر آنگاه كه شنا كردن را آموخته باشد. [مكولي]
بشري كه حق اظهار عقيده و بيان انديشه خود را نداشته باشد، موجودي زنده به شمار نمي رود. [شارل دو مونتسكيو]
همانطور كه مايل نيستم بنده كسي باشم، حاضر نيستم آقاي كسي باشم. كساني كه مخالف آزادي ديگرانند، خود لياقت آزادي را ندارند. [آبراهام لينكلن]
طبيعت حتي به حيوانات زبان بسته هم آزادي بخشيده است. [تاس توس]
برخي نوميدانه در قيد بندگي هستند و به غلط چنين مي پندارند كه آزادند. [گوته]
ما كه آزادي را دوست نداريم نمي توانيم نان آزادي را بخوريم و اگر هم بخوريم، آنرا هضم نخواهيم كرد. [گاندي]
معني حقيقي آزادي، مسئوليت است و به همين دليل است كه اغلب از آن مي ترسند. [جرج برنارد شاو]
ملت از راه آزادي به تعليم و تربيت دست مي يابند، نه برعكس. [جرج برنارد شاو]
من اگر در بهشت باشم، ولي به من بگويند حق نداري جهنم را به اين بهشت ترجيح دهي، از آن بهشت بيرون مي روم. [ژان روستان]
خداوند، آزادي را آفريد و بشر، بندگي را. [آندره شيند]
اشك چشمي را خشكاندن، بيش از آن مايه شهرت و افتخار است كه درياي خون به راه انداختن. [بايرون]
اگر بر آب روي، خسي باشي، اگر بر هوا پري، پرنده اي باشي، دل به دست آر تا كسي باشي. [خواجه عبدا... انصاري]
ازدواج در حقيقت پيونديست كه از درختي به درخت ديگر بزنند؛ اگر خوب گرفت، هر دو بارور مي شوند و اگر بد شد، هر دو خشك مي شوند. [سعيد نفيسي]
ازدواج نه بهشت است و نه جهنم، [ بلكه ] تنها يك برزخ است. [آبراهام لينكلن]
زن و شوهر يك سال بعد از ازدواج به زيبايي صورت يكديگر فكر نمي كنند، بلكه هر دو متوجه اخلاق و رفتار هم مي شوند. [اسمايلز]
با مصلحت ديگران ازدواج كردن، در جهنم زيستن است. [آرتور شوپنهاور]
آنكه خوشي خود را در رنج ديگران ببيند، هرگز روي خوشي را نمي بيند. [بودا]
آزادي اين نيست كه هر كس هر چه دلش خواست بكند، بلكه آزادي حقيقي قدرتي است كه شخص را مجبور به انجام وظايف خود مي كند. [مكدونالد]
آزادي چيزي است شبيه سلامتي؛ تا زماني كه اين دو را از دست ندهيم، قدرشان را نمي دانيم. [والتر]
اگر ملتي چيزي را بر آزادي ترجيح دهند، همه چيز را از دست خواهند داد. [ويليام سامرست موام]
آزادي هيچ وقت انتظار ما را نمي كشد، ما بايد در بدست آوردنش، از دل و جان دريغ نكنيم. چون در هيچ جايي از زواياي تاريخ سراغ نداريم كه آزادي و دموكراسي، سهل و آسان به دست آمده باشد. [رالف والدو امرسون]
آزادي دريايي متلاطم و طوفاني است. مردان بزدل، آرامش استبداد را بر اين طوفان ترجيح مي دهند. [توماس جفرسون]
بايد آزادي را براي مدتي از دست داد، تا بتوان براي هميشه آن را حفظ كرد. [شارل دو مونتسكيو]
كهن است كه تصميم گرفته بود در آب نرود، مگر آنگاه كه شنا كردن را آموخته باشد. [مكولي]
بشري كه حق اظهار عقيده و بيان انديشه خود را نداشته باشد، موجودي زنده به شمار نمي رود. [شارل دو مونتسكيو]
همانطور كه مايل نيستم بنده كسي باشم، حاضر نيستم آقاي كسي باشم. كساني كه مخالف آزادي ديگرانند، خود لياقت آزادي را ندارند. [آبراهام لينكلن]
طبيعت حتي به حيوانات زبان بسته هم آزادي بخشيده است. [تاس توس]
برخي نوميدانه در قيد بندگي هستند و به غلط چنين مي پندارند كه آزادند. [گوته]
ما كه آزادي را دوست نداريم نمي توانيم نان آزادي را بخوريم و اگر هم بخوريم، آنرا هضم نخواهيم كرد. [گاندي]
معني حقيقي آزادي، مسئوليت است و به همين دليل است كه اغلب از آن مي ترسند. [جرج برنارد شاو]
ملت از راه آزادي به تعليم و تربيت دست مي يابند، نه برعكس. [جرج برنارد شاو]
من اگر در بهشت باشم، ولي به من بگويند حق نداري جهنم را به اين بهشت ترجيح دهي، از آن بهشت بيرون مي روم. [ژان روستان]
خداوند، آزادي را آفريد و بشر، بندگي را. [آندره شيند]
اشك چشمي را خشكاندن، بيش از آن مايه شهرت و افتخار است كه درياي خون به راه انداختن. [بايرون]
اگر بر آب روي، خسي باشي، اگر بر هوا پري، پرنده اي باشي، دل به دست آر تا كسي باشي. [خواجه عبدا... انصاري]
ازدواج در حقيقت پيونديست كه از درختي به درخت ديگر بزنند؛ اگر خوب گرفت، هر دو بارور مي شوند و اگر بد شد، هر دو خشك مي شوند. [سعيد نفيسي]
ازدواج نه بهشت است و نه جهنم، [ بلكه ] تنها يك برزخ است. [آبراهام لينكلن]
زن و شوهر يك سال بعد از ازدواج به زيبايي صورت يكديگر فكر نمي كنند، بلكه هر دو متوجه اخلاق و رفتار هم مي شوند. [اسمايلز]
با مصلحت ديگران ازدواج كردن، در جهنم زيستن است. [آرتور شوپنهاور]
پوزش خواستن پس از اشتباه زيباست، حتي اگر از يك كودك باشد. [اُرد بزرگ]
هرگز به كودك تان نگوييد پيشه آينده اش چه باشد. همواره به او ادب و ستايش به ديگران را آموزش دهيد، چون با داشتن اين ويژگيها هميشه او نگار مردم و شما در نيكبختي خواهيد بود و اگر اين گونه
نباشد، هيچ پيشه اي نمي تواند به او و شما بزرگواري بخشد. [اُرد بزرگ]
آنان كه سامان و پويندگي در كيهان را دروغ مي پندارند، همواره در انديشه كين خواهي و حمله به جهان پيرامون خويش هستند؛ زندگي خود و نزديكانشان را تباه مي سازند و سرانجام در برآيندي بزرگتر از هستي ناپديد مي شوند. [اُرد بزرگ]
به كوهستان كه مي نگرم، درونم سرشار از نيرو مي شود. كوهها سر فرود مي آورند و مي گويند: باز ما را درخواهي نورد. [اُرد بزرگ]
مردمان توانمند در ميان جشن و بزم نيستند. آنها هر دم به آرماني بزرگتر مي انديشند و براي رسيدن به آن در حال پيكارند. [اُرد بزرگ]
قهرمان هاي آدمهاي كوچك همانند آنها زود گذرند. [اُرد بزرگ]
فرومايگان پس از پيروزي، حريف شكست خورده خويش را به ريشخند مي گيرند. [اُرد بزرگ]
يك آموزگار مي تواند با رفتار و گفتار خود، كشوري را دگرگون سازد. [اُرد بزرگ]
آنكه به خرد توانا شد، ترس برايش نامفهوم است. [اُرد بزرگ]
دانش امروز شكوه بسياري در پي داشته، اما نيروي آرامش بخشيدن به روان ما را ندارد؛ امنيت را بزرگان خردمند به ما مي بخشند. [اُرد بزرگ]
آسيب ديده هميشه درهاي روياهايش كوچك و كوچكتر مي شود، مگر با اميد كه شرايط ما را دگرگون مي سازد. [اُرد بزرگ]
بسياري در پيچ و خم يك راه مانده اند و همواره از خويشتن مي پرسند ما چرا ناتوان از ادامه راهيم؟ به آنها بايد گفت مي داني در كجا مانده اي؟ همانجايي كه خود را پرمايه دانسته اي. [اُرد بزرگ]
براي نوشيدن شهد بهشت، همواره نگاهت به راستي و درستي باشد. [اُرد بزرگ]
ستايش گر هميشه در حال پيشي گرفتن از ستايش شونده است؛ او ياد مي كند و دلدار برآورده مي سازد. [اُرد بزرگ]
آه و بردباري، ريشه هر ديوزاد و بدخويي را از بين خواهد برد. [ارد بزرگ]
خرد ابتدا به انديشه پناه مي برد. [اُرد بزرگ]
تبار بي ريش سفيد همچون خانه بي سقف است. [اُرد بزرگ]
آدمي با كينه، زندگي را بر دوستان نيز تنگ مي كند. [اُرد بزرگ]
نتيجه گيري زود [ هنگام ] پس از رخدادهاي مهم زندگي از بي خردي است. [اُرد بزرگ]
بيچاره مردمي كه فرمانروايانش رايزن و رايزنانشان فرمانروا هستند. [اُرد بزرگ]
رايزني كه كار اجرايي مي كند، قابل اعتماد نيست. [اُرد بزرگ]
چه بسيار گردن كشاني كه به آني دچار زبوني شدند. [اُرد بزرگ]
نخستين گام بهره كشان كشورها نابودي بزرگان و ريش سفيدان است و سپس تاراج دارايي آنها. [اُرد بزرگ]
اولين شرط كاميابي، شهامت و بي باكي است. [ناپلئون بناپارت]
كساني كه روح نااميد دارند، گناهكارترين مردم هستند. [ناپلئون بناپارت]
عشق گوهري گرانبهاست، اگر با پاكدامني همراه باشد. [ناپلئون بناپارت]
پاكدامني در زن مانند شجاعت در مرد است؛ من از مرد ترسو آنگونه متنفرم كه از زن نانجيب. [ناپلئون بناپارت]
فداكاري در راه وطن از همه دانش ها باارزش تر است. [ناپلئون بناپارت]
من كتاب مي نويسم؛ زيرا مي خواهم به مردم كمك كنم تا در كارشان موفق شوند. [جان ماكسول]
نداشتن انعطاف يكي از بدترين نقطه ضعف ها است. مي توانيد بياموزيد كه شتابزدگي را كنار بگذاريد، ترس را با اعتماد به نفس و تنبلي را با نظم و انظباط جايگزين كنيد. اما براي سرسختي و انعطاف ناپذيري ذهن پادزهري وجود ندارد. اين خصلتي است كه باعث مي شود شخص با دست خويش گور خود را بكند.
هر كس به روشي مي تواند با اشخاص رابطه برقرار كند و من با هر كس به شكل خاص خودش رابطه برقرار مي كنم. [كوينسي جونز]
به گمان من انسان براي موفقيت در زندگاني بايد بتواند در چهار زمينه استاد شود : مناسبات، تداركات، نگرش و رهبري. [جان ماكسول]
مردم هميشه خواهان كتابهاي كوچكي هستند كه بتوانند در يك نشست و برخاست آنها را بخوانند. [مايك هايت]
مسئله اين نيست كه بر ديگران اثر مي گذاريم يا نه، بلكه آنچه اهميت دارد چگونگي اثرگذاري است. [جان ماكسول]
كساني موفق مي شوند و گُل مي كنند كه در تغييرپذيري، استاد باشند. [روزابث موس كانتر]
دانش يعني قدرت. [فرانسيس بيكن]
موفقيت، كم و بيش در دسترس همه هست، اما دامنه توفيق در زندگاني شخص، بدون توان رهبري محدود است. [جان ماكسول]
توان رهبري آميزه اي از مهارتهاي گوناگون است كه كمابيش مي توان همه آنها را آموخت و اصلاح كرد. [جان ماكسول]
به بيشتر هدفهاي بزرگ نمي رسيم، زيرا ابتدا به كارهاي پيش پا افتاده توجه مي كنيم. [رابرت مك كين]
رهبر براي موفقيت در كار بايد از آسياب روزگار عبور كند. [جان ماكسول]
تا كسي نداند كه نمي داند، رشد نمي كند. [جان ماكسول]
توجه كردن به بي توجهي به حقايق، گامي بزرگ به سوي دانايي است. [بنجامين ديزرائيلي]
رهبران موفق هيچ گاه دست از آموختن بر نمي دارند. فرايند آموختن هرگز تمام نمي شود و پيوسته آموختن پيامد چيرگي بر خويشتن و پشتكار است. [جان ماكسول]
پهلوان روي تشك مسابقه، پهلوان نمي شود، بلكه روي تشك، ديگران از پهلواني او باخبر مي شوند. [ضرب المثل قديمي]
اگر كسي استعداد طبيعي داشته باشد باز هم بايد براي موفقيت تمرين كند و آماده شود. [جان ماكسول]
قدرت حقيقي رهبري را نمي توان به كسي بخشيد. قدرت فقط و فقط نتيجه نفوذ شخصي است. [جان ماكسول]
رهبري چيزي جز داشتن قدرت نفوذ و اثرگذاري بر ديگران نيست. [جان ماكسول]
مقام و منصب، قدرت رهبري ندارد، بلكه رهبر عامل ايجاد مقام و منصب است. [ناشناس]
همان طور كه نور زياد مانع ديدن مي شود، فراواني نعمت مانع لذت و كاميابي است. [تن]
مردي که براي «پول» زن مي گيرد به نوکري مي رود. [ضرب المثل فرانسوي]
برگرفته از :
http://www.best-dl.ir/%D8%AC%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%DA%A9-%D9%81.html